جدول جو
جدول جو

معنی چهل جای - جستجوی لغت در جدول جو

چهل جای(چِ هَِ)
نام نهری در حاجی لر است که از کوه نیلی سرچشمه میگیرد و بنامهای پسرک و چهل گیسو نیز نامیده میشود. این نهر یکی از سه نهری است که خرمارود را تشکیل میدهند. خرمارود در نزدیکی خرابه های شهر قدیم گرگان به گرگان رود می پیوندد. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 219)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به جای
تصویر به جای
دربارۀ، درحق، برای مثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
(چِ هَِ)
نام گیاهی است که در داروسازی بکار میرود. (از ناظم الاطباء). گیاهی از تیره سرخس ها است ساقۀ زیرین ضخیم دارد برگهای آن بزرگ و طویل است وهیچگونه بریدگی در پهنۀ آنها دیده نمیشود. در سطح زیرین آنها برجستگی میانی برگ (رگبرگ اصلی) که دنبالۀ دمبرگ است بخوبی نمایان است. رشته های طویل هاگینه ها موازی هم و مایل به رگبرگ اصلی در زیر برگ قرار گرفته است. این گیاه در مناطق معتدل میروید و در نقاطمرطوب زیاد دیده میشود. ساقۀ زیرین آن به عنوان قابض و مدر بکار میرود نام دیگرش زنگی داروست و در کتابهای فارسی بنام اسقولوقندریون نیز نامیده شده است
شبث. کرم درخت که بر هر چیز بچسبد
لغت نامه دهخدا
(پَ)
جای فراخ و پهناور:
برآمد غو بوق و هندی درای
بجوشید لشکر بدان پهن جای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(چَ)
جای چنگ. محل تشبث و دستاویز: اکنون اگر تو موضع مستحب را بمانی تا خصم بگیرد. چنگ جای سنت را از دست تو بستاند. (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ مَ)
دهی است از دهستان قلعه گنج بخش کهنوج شهرستان جیرفت. در 45هزارگزی جنوب کهنوج و رود خانه هلیل واقع است. 160 تن سکنه دارد. از رود خانه هلیل آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ گَ)
دهی است جزو دهستان مزدقانچای بخش نوبران شهرستان ساوه. در 24هزارگزی جنوب خاوری نوبران و 3هزارگزی راه عمومی واقع است. جلگه و معتدل است. 40 تن سکنه دارد. از چشمه سار و رودخانه آبیاری میشود. محصولش غلات، بادام و گردو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مرتعی است از دهستان حومه بخش کرند شهرستان شاه آباد. در 16هزارگزی کرند و ده هزارگزی جنوب باختری طلسم واقع است. تابستان عده ای در حدود 120 نفر از گله داران کرندی به این محل می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج. در 18هزارگزی شمال سنندج و 7 هزارگزی باختر راه شوسۀ سنندج به سقز واقع است، 80 تن سکنه دارد. از رودخانه آبیاری میشود، محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ)
رجوع به طاس چهل کلید شود
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ پَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. در 56 هزارگزی شمال باختری مشهد در جنوب کشف رود واقع است. جلگه و معتدل است و 139 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود محصولش غلات، چغندر و بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهات کتول ازدهات استرآباد رستاق. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ترجمه انگلیسی ص 171). رجوع به چه جا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم وطن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. در 32هزارگزی جنوب علی آباد واقع است. کوهستانی و معتدل و مرطوب است، 105 تن سکنه دارد. از چشمه سار آبیاری می شود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و صنایع دستی زنان کرباس، شال بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به چه جاه شود
لغت نامه دهخدا
جای فراخ و پهناور زمین وسیع: بر آمد غو بوق و هندی درای بجوشید لشکر بدان پهن جای. (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی در چهل و یک کیلومتری جنوب غربی شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی